جلسه اول دوره طراحی سایت بود. داشتم مباحث مربوط به دامنه و هاست رو درس میدادم. رسیده بودم به نکاتی در مورد انتخاب یه دامنهی خوب. داشتم میگفتم توی دامنه اگه کلمهی فینگلیش دارید (مثل kooche) حتیالمقدور از مصوت بلند «او» استفاده نکنید، تا جایی که میشه مصوت مرکب (چیزی بین «اُ» و «اوو» مثل فردوسی) استفاده نکنید، از کلماتی که دارای هـ غیرملفوظ در پایان (مثل کوزه) استفاده نکنید و… . توی همین حینها بود که ۲ نفر در کلاس رو زدند و بابت تأخیرشون عذرخواهی کردند و رفتند ته کلاس نشستند. یه خانوم و یه آقا بودند.
موقعی که داشتند، جاشون رو روی صندلی راحت میکردند، یکیشون پرسید کلاس وردپرسه دیگه؟ من با تعجب نگاهشون کردم و تجاهل کردم و گفتم: »ورد؟ نه! اینجا کلاس ادبیاته» خانومه گفت ورد، نه. وردپرس! گفتم به هر حال اینجا کلاس ادبیاته. بعد رو کردم به بچهها و مباحثی که داشتم میگفتم رو به همون ترتیب پی گرفتم. بچهها هم همه همکاری کردند و هیچ کس نه تنها چیزی نگفت، حتی چند نفر هم سؤال ادبیاتی پرسیدند. منم جواب دادم.
اون ۲ نفر اولش شک کرده بودند که من سرکارشون گذاشتم، ولی کم کمک باورشون شده بود.
این قضیه مال چندین سال پیشه. امروز نه اون ۲ نفر رو به خاطر دارم و نه فرجام کار رو. شاید تهش این طور بوده که میخواستن کلاس رو ترک کنند و منم لو دادم که شوخی کردم باهاشون. شاید هم انقدر صبوری کردند که مجبور شدم برم سراغ مباحث بعدی و قضیه خود به خود لو رفت. بهرحال از این حالات خارج نیست.
آخر کلاس یه نفر بهم گفت آقای عربی مدرس طراحی سایت هستید شما، ولی انگار ادبیات رو بیشتر بلدید؟ گفتم منظورتون اینه که وردپرس بلد نیستم؟ بنده خدا شرم کرد و گفت نه به خدا، منظورم این نبود. خواستم بگم به ادبیات هم خوب مسلطید. یاد نوجوانی افتادم.